مهرسانامهرسانا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

مهرسانا جون

غم از دست دادن بابای محمد باقر 5ساله و محمد صادق 3ماهه

1392/3/3 23:41
نویسنده : بابا مجید
483 بازدید
اشتراک گذاری

پسر عموی مامان چند روز پیش از تهران  به سمت کاشان سوار ماشین یکی ازهمشهریا میشه که از جاده قدیم (به علت تعمیرات اتوبان )در حال حرکت بوده که شاخ به شاخ با یه کامیون برخورد میکنه که تا به بیمارستان برسه تموم میکنه که تو این تصادف راننده و یه سرنشین دیگه هم ازبین میره!

روز بعدش به همراه مهرسانا و مامانش رفتیم کاشون.نمیدونید چه به این خانواده گذشت آخه ١٠روزپیش عروسی داداشش بود.شب بابای محمد باقر ومحمد صادق(امیرحسین)به آبجیش میگه آبجی من تا ١٠روز بیشتر زنده نیستم .اینم وصیتنامه ام یکیشو به مامان و یکیشم به دوستم دادم که مامان گفت خل نشو و پاره ش کرد.یکم پول هم کنار گذاشتم برای خرج مراسمم .روزی هم که این اتفاق میفته شب قبلش همین خواهرش خواب این اتفاق رو میبینه استخاره هم میکنه بهش میگن که دور این سفر رو خط بکش ولی امیرحسین میگه حساب مردم رو باید داد و با اتوبوس تا قم میاد و ازقم این راننده نگون بخت سوارش میکنه به همراه یه مسافردیگه که بعد ازتصادف راننده و امیرحسین به بیمارستان نرسیده میمیرن و همسفرشون بعد از یکروزکه تو کما بوده اونم میمیره!

طفلی محمد باقر نمیدونست که باباش مرده میگفت بابام سرش خون اومده  دکتررفته تا شب میاد !هرشب رودست  بابام خوابم میبره!برا همه دوستاش نوشمک و چیپس خریده بود خوشحال بود که اینهمه مهمون خونشون اومده بود ولی نمیدونست مهمونابرا چی اومدن!!!!!!!!!!!!!!!......

 

خدا هیچ بچه ای رو ازنعمت پدرومادر بی نصیب نکنه به مامانش خداصبر بده!الهی آمین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان ملینا
2 خرداد 92 11:17
چه غم سنگینی. خدا صبرشون بده