مهرسانامهرسانا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

مهرسانا جون

روز پدر

امروز مراسم هفت امیرحسین بابای محمد باقر و محمد صادق مصادف شد با روزپدر!امروز به محمد باقر گفتن که بابات دیگه برنمیگرده دیگه نمیتونی رو دست بابات بخوابی میدونید چجوی؟ عموعلی بش میگه :آدما وقتی پیر میشن چی میشن؟ محمد باقر:عصا دستشون میگیرن! عموعلی:خیلی پیرشن؟ محمد باقر:میشینن رو ویلچر! عموعلی:خیلی  خیلی پیر شن؟ محمد باقر:خوب میمیرن دیگه! عمو علی:خوب بابا امیر هم تصادف کرده مرده محمد باقر بغض میکنه و دیگه گریش بندنمیاد ......................
3 خرداد 1392

غم از دست دادن بابای محمد باقر 5ساله و محمد صادق 3ماهه

پسر عموی مامان چند روز پیش از تهران  به سمت کاشان سوار ماشین یکی ازهمشهریا میشه که از جاده قدیم (به علت تعمیرات اتوبان )در حال حرکت بوده که شاخ به شاخ با یه کامیون برخورد میکنه که تا به بیمارستان برسه تموم میکنه که تو این تصادف راننده و یه سرنشین دیگه هم ازبین میره! روز بعدش به همراه مهرسانا و مامانش رفتیم کاشون.نمیدونید چه به این خانواده گذشت آخه ١٠روزپیش عروسی داداشش بود.شب بابای محمد باقر ومحمد صادق(امیرحسین)به آبجیش میگه آبجی من تا ١٠روز بیشتر زنده نیستم .اینم وصیتنامه ام یکیشو به مامان و یکیشم به دوستم دادم که مامان گفت خل نشو و پاره ش کرد.یکم پول هم کنار گذاشتم برای خرج مراسمم .روزی هم که این اتفاق میفته شب قبلش همین خواهرش خواب...
3 خرداد 1392

رابطه تب و دندون و مهرسانا

 از رنگ و روش معلوم میشه که حال نداره!تب داره ولی بازم میخنده ولی نه مثل همیشه به خاطر استامینوفنی که میخوره خوابشم میاد.بار اول که تب کرد خیلی ترسیدیم پاشویه ش کردیم تو آشپزخونه که آشپزخونه رو پرآب کرد!دکترش میگفت به خاطر دندونه که درمیاره الان ٨تا دندون داره برای ٢-٣تاش تب کرد!!
30 بهمن 1391

زرنگی!!!!

هرچی از هرجا که برمیداره که نباید برداره اول دوروبرشو نگاه میکنه که کسی حواسش نباشه بعد میره سراغش!اگه بفهمه که داریش نگاه میکنی اون چیزی که برداشته رو روبه طرفت میگیره میگه:اده روزی حداقل ٥ بار کشوهای کمدشو میریزه بیرون!درکابینتارو بااینکه دستگیره هاشو بازگردم دستشومیندازه تو  فضای خالی بالای درکابینت ودرشوباز میکنه و تمام ادویه هارو میریزه بیرون!! ...
30 بهمن 1391

مهرسانا و اتلیه

چون مهرسانا دوم محرم بدنیا اومد امسالم که یه سالش میشد تولدش دوازده محرم بود ما هم به احترام این ماه تولد نگرفتیم فقط بردیمش اتلیه ازش عکس گرفتیم با عمه هاشو داییش کلی تو اتلیه ذوق کرده بود واسه همین تو هر عکس خیلی طبیعی خندید!فقط خدا خدا میکردیم عکاسش خانم باشه چون بامردای  غریبه ابش تو یه جوب نمیره!!اما خدارو شکر مهرسانا زود با خانم عکاس دوست شد  وایشون هم از خوش اخلاقی مهرسانا خوشش اومد اینجوری بود که عکسای قشنگی ازش گرفت و مهرسانام تو همه عکساش خندید!حیف که فایل عکسارو یهمون ندادن وگرنه اینجا میذاشتیم!!انشالله بعداز محرم واسش تولد میگیریم! راستی تا 5سال تولدش تو محرم و صفر میشه! انشالله بچمون حسینی باشه!
4 دی 1391

مهرسانا و دندون

وقتی هشت ماه وسیزده روزش بودیعنی چند هفته بعداز اش دندونی بلاخره دندون پایینیش دراومد یه ماه بعد هم دندون کناریش!همش فکر میکردم دندون اولیش خیلی بلند میشه و بقیه دندوناش کوچولو میمونن!بچه اول و بی تجربگیه دیگه!ده ماه ودوازده روزش بود که دندون بالاش دراومد و شونزده روز دیگش بغلیش!الانم چهارتا دندون داره!همشم یه اندازه س!!!
3 دی 1391

مهرسانا و دنده جلو

مهرسانا یه چندوقتیه دنده ٥ هم پرمیکنه ودو دقیقه از دستش نمیشه قافل شد خانم میره تو حموم شیرو باز میکنه زیرش میشینه و شروع میکنه به گریه کردن! بچه نیم وجبی هنوز راه رفتن بلد نیست پله میره بالا!بازم بگم!برا همینه چند وقته آپدیت نشدیم!مگه میزاره!قربونش برم   ...
7 آبان 1391

مهرسانا و همفکری

دونفر که با هم صحبت میکنن مهرسانا شروع میکنه به اضهارنظر چطوری!آااااااااااا(به صورت ممتد)که نفر دوم بیخیال صحبت میشه و با مهرسانا شروع به صحبت میکنه!
11 مرداد 1391

مهرسانا و دنده عقب

جدیدا مهرسانا چهار دست و پا میره نه به  سمت جلو بلکه دنده عقب تازه میره زیر مبل شروع میکنه گریه کنه به صورتی که فقط کله بیرونو تنش زیر مبله!!!!!!
23 تير 1391

مهرسانا و آش دندونی

مهرسانا امشب 7ماه و 15روزه شد.ولی اثری ازدندون نیست!خوب باید چکار کرد؟باتوجه به حرفهای قدیمیها آش دندونی باید بپزیم تا دندوناش در بیاد! حالا ما تازه امشب درست کردیم هنوز مونده تا نتیجه اش معلوم بشه!ولی خدایش خوشمزه شده بود برا مهرسانا دندون نداشت ولی یه شب مارو سیر کرد!از قضا چند وقتی هست که به فکرش بودن(منظورم خانم والده و حاج خانم بنده )که بساط آشو بچینن !از صبح هم قابلمه رو روی گازگذاشتن تا نخود لوبیا ها بپزه به قول معروف جابیفته!اینم خاطر نشان کنم که اهالی فامیل هر دوهفته یکبار(ما میگیم دوهفته یکبار شما هم بگید دوهفته یکبار!)ولی بعضی وقتها 1 ماه و 2 ماه هم میشه بستگی به بانیش داره ضیافت دعای کمیل برگذار میکنن بیشتر به خاطر صله رحمشه . آش...
23 تير 1391