مهرسانامهرسانا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

مهرسانا جون

مهرسانا و زردی

مهرسانا وقتی که بدنیا اومد زردیش خیلی کم بود که گفتند طبیعیه ولی روز به روز بیشترشد پس با توصیه دایی مهدیش که پزشکه آزمایش ازش گرفتیم و زردیش رو١٦.٨ بودکه میبایست پایین بیاد که خطرناک نشه با قطره بیلی نایستر شروع کردیم و استفاده از مهتابی ولی دلمون طاقت نمی اورد که منتظر جواب قطره بشیم پس بهترین حالت رفتن به بیمارستان بود هشتم ماه  محرم بود که مهرسانا رو بردیم بیمارستان چمران با کمک دایی مهدی که همین جا ازش تشکر میکنیم مجدد.سه شب مهرسانا تو دستگاه فلورسنت ٨لامپه بود اون موقع مهرسانا با اون چشم بندی که براش میزاشتن و اون گرمای دستگاه دلمونو سخت میسوزوند . بیمارستان که غذاش خوب بود ولی من از بابام که آشپز مسجد بود غذای نذری میگرفتم و...
22 تير 1391

مهرسانا و زیارت

بابای مهرسانا تصمیم  گرفته مهرساناو مامانشو رو همه زیارتهای تهران ببره تقریبا هفته ای یک زیارت تا حالا امامزاده صالح اولیش بوده که با مامانیش رفتیم . هفتع بعدش امامزاده قاضی صابر واقع در ده ونک که از نوادگان امام سجاد(ع)هست رفتیم . هفته بعدش امامزادگان پنج تن واقع در لویزان رفتیم . شاید این هفته امامزاده شاه عبدالعظیم رفتیم شاید...
20 تير 1391

تولدت مبارک مهرسانا جان

در روز دوشبه به تاریخ هفتم آذرماه 1390 (دوم محرم 1433 وبیست وهشتم نوامبر2011)در بیمارستان حضرت زینب (س)واقع در خیابان سمیه(س) نبش فرصت خدا یه فرشته ی کوچولو بهمون  داد که اسمش رو گذاشتیم مهرسانا.البته تا دو روز قبل از بدنیا اومدنش اسم نداشت!آخه میخواستیم اسمش تک باشه آخر به این نتیجه رسیدیم از سایت ثبت احوال کمک بگیریم! اینم بگم اولش واسه همه سخت بود تلفظش اما به مرور زمان این مشکل هم حل شد!
12 تير 1391